وبلاگ محمد حسین

پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
نویسندگان

۶ مطلب با موضوع «دینی :: عرفانی» ثبت شده است

حدیث فوق العاده در باره ی صراة الله بودن ولی الله (ع) معرفت او به نورانیت

====================

روى محمّد بن صدقة أنّه قال: سأل أبو ذرّ الغفاری رضى الله عنه سلمان الفارسی: یا أبا عبد الله، ما معرفة أمیر المؤمنین صلوات الله علیه بالنورانیّة؟ قال: یا جندب، فامض بنا حتّى نسأله عن ذلک. قال: فأتیناه فلم نجده، قال: فانتظرناه حتّى أتى، فقال صلّى الله علیه: ما جاء بکما؟ قالا: جئناک ـ یا أمیر المؤمنین ـ نسألک عن معرفتک بالنورانیّة. قال صلّى الله علیه: مرحبا بکما و أهلا من ولیّین معتمدین لدینه، لستما بمقصّرین، لعمری إنّ ذلک واجب على کلّ مؤمن و مؤمنة ثمّ قال صلّى الله علیه:

 

  • محمد حسین

برای دیدن اینکه بالاترین مرتبه ام (ات) چیست نباید در آینه نگاه کرد.
نه در آینه ی فیزیک
نه در آینه ریاضی
نه در آینه روانشناسی
نه حتی در آینه سخن و فکر و فلسفه
بلکه باید دید . بدون آینه
و باید دانست که این مرتبه ساختنی نیست
بلکه الان موجود است و وجود ما از آنجا تنزل می کند
یافتنی است.
باید دید از کجا می آییم
همین طور افعال و اوصافمان از کجا می آید

  • محمد حسین

در این گود بی سامان که نادانی بدترین درد است

به سوز خارج مبتلا گشتم و لیکن اندرون سرد است

 

مرا رنج ها بسیار است ز حسرت ها و خسران ها

ولی این سخت افتاده است که گویند استخوان گَرد است

 

ز ترس و غم و کسلت تا به کی چنین مانی؟

که از غفلت شکست پاداش و کوشش را ثمر برد است

 

بسی این سو و آن سو رفتن ، کجا جستی حقایق را

که خود دانی آن ناپیدا چو خورشید شبگرد است

 

بدان ای پسر بچه که در دنیای بینش ها

به دیدن ها نیابی اش که بیننده در پرده است

 

بسی چشم بستن ها و از بازی ها برون گشتن

که خدا آخر هر خود ، و مردن اوج یک مرد است

 

بدان آخر هم اکنون است که هستی هست و نیستی نی

آنچه مانده همه نور و باطل عاقبت طرد است

 

پس  نرفتن ، نگشتن ، نبودن ، نباید ، بباید

که غفلت ذکر زاید و کوری بینش فرد است

 

تهی بودن ای غافل اگر چه در تو یک ننگ است

کمال دریای الوان که یکی سبز و یکی زرد است

 

محمد حسین 930407

  • محمد حسین

سلام

 

یکی از مواردی که در مورد تفکیک خدا از انسان ، بلکه از تمام موجودات مطرح می شود بحث جسم نداشتن خداست.

 

یعنی کسانی که این عقیده را ( جدا بودن خدا از انسان و موجودات دیگر را ) مطرح می کنند ، یکی از دلایلشان این است که اگر خدا به انسان ها متصل باشد ، اگر مانند آنها باشد ، اگر حالت اشتراکی بین خدا و انسان ها وجود داشته باشد ، باید خدا جسم داشته باشد و چون ما می دانیم که خدا جسم ندارد ، پس خدا از انسان ها جداست.

 

البته حرف زیبایی است و به درستی هم در ذهن انسان مطرح می شود ولی باید آن را بشکافیم و به دقت و با نظر منطقی/فلسفی حرف را بررسی کنیم و بسنجیم .

 

این قضیه که خدا جسم ندارد به نظر حرف بسیار زیبایی می رسد . ولی منظور از اینکه خدا جسم ندارد چیست دقیقا؟ من چند مورد از مواردی که به ذهنم می رسد را مطرح می کنم :

1- خدا جسم نیست.

2- خدا درون جسم نیست.

3- خدا دارای جسم نیست.

4- خدا به صورت جسم نمی تواند ظاهر شود.

5- خاصیت جسمانی یک نقص است و این صفت بر خدا نمی نشیند و از او سلب می شود.

 

باید توضیح داد که

  • محمد حسین

می دونم ، خیلی سخته ،
الان که دارم به خودم نگاه می کنم ، می بینم یه مدتی من هم اینطور بودم...
بماند ، البته من بخاطر پسر بودنم متفاوت بودم،... بماند...
ولی باور کن ، خواهر عزیزم ، که اگه
که اگه با صداقت ، قلبت رو بگیری کف دستت و بری محضر خدا...
خدا می تونه که معجزه کنه.
خدا خیلی بزرگه
خیلی مهربونه.
معجزه می کنه ، اونم چه معجزه ای ،
علاوه بر حال و آینده ، گذشته ی آدم رو هم درست می کنه.
تمام غم ها نمیرن ، نه ، همه تبدیل میشن به شادی ، گناه ها تبدیل میشن به ثواب
خاطرات بد همه محو میشن و خاطرات خوب پیدا میشن.

فقط ، فقط اگه آدم یه بار بره پیش خدا.
بره پیش امام حسین.
بفهمه که کاراش و افکارش اشتباه بوده و
با توبه و حالت زار و گریان بره پیش خدا

و بهش بگه
ای خداااااا
غلط کردم
می خوام برگردم
ای خدا
ازت خیلی چیزای خوبی شنیدم
شنیدم ارحم الراحمین هستی
شنیدم کسی رو پس نمی زنی
شنیدم هنوزم آغوشت بازه برام
شنیدم به کسی ظلم نمی کنی
ای خدا
منو ببخش
منو بخاطر اشتباهاتم ببخش
بخاطر گمان بدی که در حقت داشتم ببخش
اومدم به درگاهت
ازت تقاضا دارم که منو از درگاهت نرونی
قول می دم که بچه ی خوبی بشم
قول می دم بنده ی خودت باشم
قول می دم که دیگه به بیراهه نرم
تو هم اگه میشه ازم رو نگردان و اجازه بده دوباره بنده ات باشم
دوباره باهات راز و نیاز کنم
دوباره بیام پیشت و با هم خلوت کنیم

یا رحیم ، تو رو به امام حسین ع ، تو رو به مصائبی که امام حسین کشید ، قسمت میدم که رنگ زندگی رو بهم برگردونی و حال خوش با تو بودن رو بهم بدی.

متشکرم

  • محمد حسین

*******نکاتی از بزنامه ی تلویزیونی معرفت.جلسه ٢٠١*******

٢٤ شهریور ٩١************جلسه فوق العاده زیبا**************

‏ شرح حکایتی از سعدی

----------------------------

زبان دراز ، یعنی درازی سخن نه عضله زبان.

در سخن هم ، لفظ ثابت و معین است و این "معنی" است که دراز است.

وسیله اندازه گیری این درازی هم متر و دماسنج و... نیست!

خوبی و بدی زبان بی اندازه و بی حد و بی نهایت است.

در روایات هم داریم که بدترین و بهترین اعمال با زبان انجام می شود.

هنگامی که با این زبان کفر گفته می شود یا غیبت می شود بدی اش بی حد است.

الغیبت اشد من الزنا.

عالم فانی می شود ولی سخن باقی می ماند.

----------------------------

زبانی که از دل نیاید هرزه است.

و دلی که زبان نداشته باشد خاموش است.

------------------------

معانی از عضلات نمی آید. از درون می آید.عالم غیب.عالم معنی.

انسان یک دریچه به دنیا دارد با حواس ،  و یک دریچه به غیب!!!

آن معانی از عالم بی کران می آیند و به اندازه ی ظرفیت انسان ، پر می کنند.

در فیلسوف یا پیامبر یا دانشمند یا هر کسی به شکل خودش شکل میگیرند.

و اگر انسان ناپاک باشد اینها هم شکل ناپاکی به خود می گیرد.

چه کنیم ؟

باید برای رسیدن به آرمان ها حیله در بیش نگرفت.

باید صادق بود.

شاید اگر آرمان با حقیقت یکی بود حیله ای پیدا نمی شد.

باید ظرفیت را برد بالا تا آن معانی در انسان تمثل و تروح بیدا کند.

اکر صادق باشیم و بخواهیم  ، معانی به دل و سپس به زبان می آید.

حضرت عیسی تجسد خدا نیست. بلکه روح الله است. که در چشم و باطن حضرت مریم تمثل کرد!!!

آن زن بزرگ ، مسیح را آورد!!!

---------------------

مجنون یعنی جن زده

یعنی معانی درونی بد دارد.‏

دیوانه یعنی دیو اندیش .دیو غول ناپیداست.

دیو یعنی اندیشه بد.

خاطر آدم را پریشان می کند.

فکر پاک نیست.

منطق ندارد.

حرفش دل بخواه هست

 و خواسته های انسان بی حد است..

و این درازی سخن است.

انسان باید با فرشته ی عقل جلو اینها را بگیرد.

آدم تشنه اگر آب شور بخورد تشنه تر می شود.

یعنی آب آلوده .این دنیا.

ترجمه جن می شود : پنهان زیست.

جه بسا شخصی سلامت بدن داشته باشد و دیوانه باشد.

  • محمد حسین