وبلاگ محمد حسین

پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انفکاک و جدایی از خدا» ثبت شده است

سلام


می گویند که خدا از انسان جداست.


خوب آخر خودت فکر کردی چه می گویی؟

خواستی ابرویش را صاف کنی زدی چشمش را هم خراب کردی.

خوب آخر عزیز من این ابرو صافی اش در کجی اش است. چرا توجه نمی کنی؟

اگر می خواست صاف می آفرید.

یا نکند کج آفریده که شما اصلاحش بفرمایید؟

یا نکند این را هم می بندید به دریای مجاز هایی که برای خدا در نظر گرفته اید؟

یا نکند تاویل می فرمایید تا کلام را از موضعش انحراف بدهید و حرف خود را از دهان دیگری بزنید؟


خوب آخر عزیز من ببین معلم کیست و متعلم کیست؟ شما قرار است آموزشگر باشید یا خدا؟


همچین :(


یک لحظه بشین ببین اگر خدا واقعا جدا بود چه کوفتی می شد این جهان.

یک لحظه فکر کن که در تمام شئون دو موجود جدا از هم "مستقل" و "غنی" هستند.

چرا دقت نمی کنی؟


شیطان می گوید بزنم فکش را بیاورم پایین ها! D:

استغفر الله خدایا توبه :)


اصلا یک چیزی.

این زندگی اگر آخرش اویی نباشد به چه درد می خورد؟

واقعا به چه درد می خورد؟

عشق بازی با او وقتی وصالی نباشد به چه درد می خورد؟

عبادتی که هیچ چیزش به او نمی رسد به چه درد کسی می خورد؟

یا اینکه می گویی خود عبادت به خدا نمی رسد ولی تصویرش به او می رسد؟ یا بوی آن به خدا می رسد؟ یا اینکه خدا می فهمد بدون اینکه تصویر آن به خدا برسد؟ یا اینکه خدا نمی بیند و می فهمد؟ یا اینکه خدا بدون دیدن می بیند؟ یا چه؟

آخر مگر بدون ارتباط با خدا موجودی ممکن است موجود شود؟


هعیــــــــــــ

  • محمد حسین