وبلاگ محمد حسین

پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر محمد حسین دارایی و نداری» ثبت شده است

در این گود بی سامان که نادانی بدترین درد است

به سوز خارج مبتلا گشتم و لیکن اندرون سرد است

 

مرا رنج ها بسیار است ز حسرت ها و خسران ها

ولی این سخت افتاده است که گویند استخوان گَرد است

 

ز ترس و غم و کسلت تا به کی چنین مانی؟

که از غفلت شکست پاداش و کوشش را ثمر برد است

 

بسی این سو و آن سو رفتن ، کجا جستی حقایق را

که خود دانی آن ناپیدا چو خورشید شبگرد است

 

بدان ای پسر بچه که در دنیای بینش ها

به دیدن ها نیابی اش که بیننده در پرده است

 

بسی چشم بستن ها و از بازی ها برون گشتن

که خدا آخر هر خود ، و مردن اوج یک مرد است

 

بدان آخر هم اکنون است که هستی هست و نیستی نی

آنچه مانده همه نور و باطل عاقبت طرد است

 

پس  نرفتن ، نگشتن ، نبودن ، نباید ، بباید

که غفلت ذکر زاید و کوری بینش فرد است

 

تهی بودن ای غافل اگر چه در تو یک ننگ است

کمال دریای الوان که یکی سبز و یکی زرد است

 

محمد حسین 930407

  • محمد حسین