ابتدای مناظره که چندان مهم نیست و صرفا وصف قبل از مناظره است:
حسن بن محمّد نوفلی میگوید: سلیمان مروزی، متکلّم خراسان بر مأمون وارد
شد، مأمون او را احترام کرد و به او هدایایی داد و گفت: پسر عمویم علیّ بن
موسی الرضا از حجاز آمده است و علم کلام و متکلّمین را دوست دارد، لذا
مانعی ندارد که روز ترویه برای مناظره با او نزد ما بیایی. سلیمان گفت: ای
امیرالمؤمنین! دوست ندارم در مجلس شما، و در حضور بنی هاشم از او سؤالاتی
بپرسم، چون در مقابل دیگران در بحث با من شکست میخورد، و صحیح نیست که با
او زیاد بحث و جدل کنم، مأمون گفت: من فقط به این دلیل که قدرت تو را در
بحث و مناظره میدانستم به دنبالت فرستادم و تنها خواسته من این است که او
را فقط در یک مورد مجاب کنی و ادلّه او را ردّ کنی. سلیمان گفت: ای
امیرالمؤمنین، من و او را با هم روبرو کن و ما را به هم واگذار.
مأمون کسی را نزد حضرت رضا علیه السّلام فرستاد و گفت: شخصی از اهل مرو که
بین متکلمین خراسان همتایی ندارد، نزد ما آمده است، اگر برای شما مانعی
ندارد، نزد ما بیایید، حضرت برای وضو برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر
بروید، عمران صابی هم با ما بود، حرکت کردیم و به در اطاق مأمون رسیدیم،
یاسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد کردند، وقتی سلام کردم مأمون گفت:
برادرم ابوالحسن کجاست؟ خداوند متعال او را حفظ نماید. گفتم: وقتی ما
میآمدیم مشغول پوشیدن لباس بودند، دستور دادند ما زودتر بیاییم، سپس گفتم:
ای امیرالمؤمنین! عمران، ارادتمند شما نیز در بیرون خانه است. گفت: عمران
کیست؟ گفتم: صابی، که توسّط شما مسلمان شد، گفت: داخل شود. عمران داخل شد و
مأمون به او خوش آمد گفت. سپس گفت: ای عمران! نمردی تا بالاخره از بنی
هاشم شدی! عمران گفت: ای امیرالمؤمنین! خدا را شکر که مرا با کمک شما تشرّف
عنایت فرمود. مأمون به او گفت: ای عمران! این سلیمان مروزی متکلّم خراسان
است. عمران گفت: ای امیرالمؤمنین! او گمان میکند در خراسان از نظر مناظره
تک است و «بداء» را انکار میکند. مأمون گفت: چرا با او مناظره نمیکنی؟
عمران گفت: این امر بستگی به خود او دارد، در این هنگام امام رضا علیه
السّلام وارد شدند و فرمودند: درباره چه صحبت میکردید؟ عمران گفت: یابن
رسول الله! این شخص سلیمان مروزی است، سلیمان به عمران گفت: آیا گفته
ابوالحسن درباره ابداء قبول داری؟ عمران گفت: بله، به شرط اینکه دلیلی
ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پیروز شوم.
مأمون گفت: یا ابا الحسن! درباره آنچه اینان در آن مشاجره میکنند چه نظری
دارید؟
اصل مناظره
حضرت فرمودند: ای سلیمان! چطور «بداء» را انکار میکنی؟ در حالی که
خداوند میفرماید: ( آیا انسان نمیبیند که ما او را در گذشته آفریدیم و او
هیچ نبود) (سوره مبارکه مریم، آیه 67)
و نیز میفرماید: (و او همان کسی
است که خلقت را آغاز میکند) (سوره مبارکه روم، آیه 27)
و نیز فرموده است:
(پدید آورنده آسمانها و زمین) (سوره مبارکه بقره، آیه 117)
و نیز: (هر
آنچه بخواهد در خلقت میافزاید) (سوره مبارکه فاطر، آیه 1)
و میفرماید: (خلقت انسان را از گِل آغاز نمود) (سوره مبارکه سجده، آیه 7)
و میفرماید:
(و دیگران به انتظار امر خدا گذارده شده اند، یا آنان را عذاب میکند یا بر
آنان لطف میکند و توبه شان را میپذیرد) (سوره مبارکه توبه، آیه 106)
و
نیز فرموده است: ( هیچ کس پیر و سالخورده نمیشود و نیز عمر هیچ کس کم
نمیگردد مگر اینکه در کتابی ثبت و ضبط است). (سوره مبارکه فاطر، آیه 11)
سلیمان گفت: آیا در این مورد، از پدران شما روایت شده است؟
فرمودند: بله،
از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده است که ایشان فرمودند: خداوند عزّوجلّ
دو علم دارد، علمی مخزون و پنهان، که کسی جز خدا آن را نمیداند، و بداء
از آن علم میباشد؛ و علمی که به ملائکه و پیامبرانش یاد داده است و علماء
اهل بیت پیامبر ما نیز آن را میدانند.
سلیمان گفت: دوست دارم این مطلب را
از کتاب خداوند عزّوجلّ برایم بگویی.
حضرت علیه السّلام فرمود: خداوند
عزّوجلّ به پیامبرش صلّی الله علیه و آله میفرماید:(از آنان دوری کن، مورد
ملامت واقع نخواهی شد) (سوره مبارکه ذاریات، آیه 54)
خداوند در ابتدا
میخواست آنان را هلاک کند، و فرمود: (تذکر بده، زیرا تذکّر دادن برای
مؤمنین مفید است). (سوره مبارکه ذاریات، آیه 55)
سلیمان گفت: فدایت شوم،
بیشتر برایم بگو!
ادامه مناظره هنوز ویرایش نشده است. در حال ویرایشش هستم.
حضرت علیه السّلام فرمودند: پدرم از پدرانشان علیهم السّلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله روایت کرده اند که خداوند عزّوجلّ به یکی از پیامبرانش وحی فرمود که به فلان پادشاه خبر بده که در فلان موقع او را قبض روح خواهم کرد! آن پیامبر نزد پادشاه رفت و به او خبر داد. پادشاه بعد از شنیدن این خبر به دعا و تضرّع پرداخت به نحوی که از روی تخت خود به زمین افتاد، گفت: خدایا! به من مهلت بده تا فرزندم جوان شود و امور مرا بدست بگیرد. خداوند به آن پیامبر وحی فرمود: نزد پادشاه برو و به او اطّلاع بده که مرگ او را به تأخیر انداختم و پانزده سال به عمر او اضافه کردم. آن پیامبر علیه السّلام عرض کرد: خدایا! تو میدانی که من تا کنون دروغ نگفته ام، خداوند عزّوجلّ به او وحی فرمود: تو بنده ای مأمور هستی، این مطلب را به او ابلاغ کن، خداوند درباره کارهایش سؤال نمیکند. سپس حضرت رو به سلیمان کرد و فرمود: گمان میکنم درباره این موضوع، ماند یهودیان فکر میکنی!؟ سلیمان گفت: از چنین چیزی به خدا پناه میبرم، مگر یهودیان چه میگویند؟ حضرت فرمودند: یهودیان میگویند: (دست خدا بسته است) منظورشان این است که خداوند از کار خود فارغ شده است و دیگر چیزی پدید نمیآورد، خداوند هم در جواب میفرماید: (دست آنان بسته باد، و به خاطر گفته هایشان لعنت شدند). (سوره مبارکه مائده، آیه 64) و نیز عدّه ای از پدرم موسی بن جعفر علیهما السّلام درباره بداء پرسیدند، پدرم فرمودند: چطور مردم بداء را انکار میکنند، و نیز انکار میکنند که خداوند کار عدّه ای را برای تصمیم در مورد آنان به تأخیر بیندازد. سلیمان گفت: درباره آیه (ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم) (سوره مبارکه قدر، آیه 1) در رابطه با چه موضوعی نازل شده است؟ حضرت فرمودند: ای سلیمان! در شب قدر، خداوند عزّوجلّ همه چیز را از امسال تا سال آینده، از مرگ و زندگی، خیر و شر و رزق و روزی، همه را مقدّر میفرماید، آنچه را در آن شب مقدّر نماید، محتوم و قطعی است. سلیمان گفت: حال فهمیدم، قربانت گردم، بیشتر برایم بگویید. حضرت فرمودند: ای سلیمان! بعضی از امور، فقط نزد خدا است و آنچه را بخواهد جلو میاندازد و آنچه را بخواهد به تأخیر میاندازد، و آنچه را بخواهد محو میکند، ای سلیمان! علیّ علیه السّلام میفرمود: علم خدا دو نوع است، علمی که خداوند به ملائکه و پیامبرانش آموخته است، که آنچه را که به ملائکه و پیامبرانش آموخته باشد، انجام خواهد شد و به خود و ملائکه و پیامبرانش دروغ نمیگوید؛ و علم دیگر که در نزد خود او مخزون میباشد و احدی از خلق بر آن آگاه نیست، و هر چه را بخواهد جلو میاندازد و هر چه را بخواهد به تأخیر میاندازد، و آنچه را بخواهد محو میکند و آنچه را بخواهد ثبت مینماید. سلیمان به مأمون گفت: ای امیرالمؤمنین! از امروز به بعد به خواست خدا، بداء را انکار نخواهم کرد، و آن را دروغ نمیپندارم. مأمون گفت: ای سلیمان! هر چه میخواهی از ابوالحسن بپرس، و باید که خوب گوش بدهی و انصاف را رعایت کنی! سلیمان گفت: سرورم! اجازه میدهید بپرسم؟ امام رضا علیه السّلام فرمود: هر چه میخواهی بپرس. سلیمان گفت: نظر شما درباره کسی که اراده را مانند «حیّ»، «سمیع»، «بصیر» و «قدیر» اسم و صفت میداند چیست؟ امام رضا علیه السّلام فرمود: شما میگویید: اشیاء پدید آمده اند و با یک دیگر تفاوت دارند، چون او خواسته و اراده کرده است و نمیگویید: اشیاء پدید آمده اند و با یک دیگر تفاوت دارند چون او سمیع و بصیر است، این دلیلی است بر اینکه آنها مثل «سمیع» و «بصیر» و «قدیر» نیستند. سلیمان گفت: او از اوّل و ازل مرید بوده است. امام رضا علیه السّلام فرمودند: ای سلیمان! آیا ارادهاش چیزی غیر از اوست؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس ثابت کرده ای که چیزی غیر از خودش، همیشه با او همراه است. سلیمان گفت: نه، چیزی همراه او نیست. امام رضا علیه السّلام فرمودند: آیا اراده حادث است؟ سلیمان گفت: نه، حادث هم نیست. مأمون بر او بانگ زد و گفت: آیا با چنین کسی مکابره میکنی؟ انصاف نداری، آیا نمیبینی که اطراف تو اهل نظر میباشند؟! سپس گفت: ای اباالحسن! بحث را ادامه بده، او عالم خراسان است. حضرت دوباره از او پرسید: ای سلیمان! اراده حادث است، چون چیزی که ازلی نباشد، حادث است، و اگر حادث نباشد، ازلی است. سلیمان گفت: ارادهاش از خود اوست همان طور که سمع و بصر و علم اون از خودش است. امام رضا علیه السّلام فرمودند: آیا خودش را اراده کرده است؟ گفت: نه، حضرت فرمودند: پس مرید مثل سمیع و بصیر نیست. سلیمان گفت: خودش را اراده کرده، همان طور که صدای خود را میشنود و خود را میبیند و به خود آگاه است. امام رضا علیه السّلام فرمودند: «خودش را اراده کرده» یعنی چی؟ آیا یعنی خواسته که چیزی باشد؟ خواسته که زنده یا سمیع یا بصیر یا قدیر باشد؟ سلیمان گفت: بله. امام رضا علیه السّلام فرمودند: آیا با اراده خود این گونه شده است؟ سلیمان گفت: نه. امام رضا علیه السّلام فرمودند: پس این که میگویی: اراده کرده تا حیّ، سمیع و بصیر باشد معنایی ندارد، چون آنها به اراده او نبوده است. سلیمان گفت: چرا، با اراده خودش بوده است. مأمون و اطرافیان او خندیدند، و حضرت رضا علیه السّهام نیز خندیدند. سپس به ایشان فرمودند: بر متکلّم خراسان سخت نگیرید؛ ای سلیمان! به نظر شما خداوند از حالتی به حالت دیگر تغییر کرده است و خداوند عزّوجلّ با این صفت وصف نمیشود. سلیمان ساکت شد. سپس امام رضا علیه السّلام فرمودند: ای سلیمان! از تو سؤالی بپرسم. سلیمان گفت: فدایت شوم، بپرسید. حضرت فرمودند: آیا تو و دوستانت در مورد چیزی که میدانید و میفهمید با مردم بحث میکنید یا درباره چیزی که نمیدانید و نمیفهمید؟ گفت: البته بر اساس آنچه میدانیم و میفهمیم. امام رضا علیه السّلام فرمودند: آنچه مردم میدانند این است که اراده کننده، غیر از خود اراده است واراده کننده قبل از اراده، و فاعل قبل از مفعول پدید آمده است، و این مطلب گفته شما را که باطل میکند که میگویید: «اراده و اراده کننده یکی هستند.» سلیمان گفت: فدایت شوم، این چیزی نیست که مردم میفهمند و میدانند. امام رضا علیه السّلام فرمودند: بدون شناخت، ادعای میکنید که علم دارید، و میگویید: اراده مانند سمع و بصر است، و لذا این اعتقاد شما بر پایه عقل و علم شما نیست. سلیمان جوابی نداد. سپس امام رضا علیه السّلام فرمودند: ای سلیمان! آیا خداوند به تمام آن چه را که در بهشت و دوزخ است، علم دارد؟ سلیمان گفت: بله. حضرت فرمودند: آیا چیزی را که خداوند میداند به وجود میآید، ایجاد خواهد شد؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: اگر موجود شود به گونه ای که دیگر چیزی باقی نماند، آیا باز هم خداوند میتواند چیزهای دیگری به آنها بیفزاید یا از آنها صرف نظر میکند؟ سلیمان گفت: بلی، اضافه میکند. حضرت علیه السّلام فرمود: طبق آن چه گفتی، خداوند چیزی به آنها اضافه کرده است که خود نمیدانسته ایجاد خواهد شد. سلیمان گفت: فدایت شوم، اضافهها نهایت ندارند. حضرت فرمودند: به نظر تو علم خداوند به آنچه در آنها (بهشت و دوزخ) قرار خواهد گرفت، احاطه ندارد، چون نهایتی برای آن نیست و اگر علم او به آنچه در آنها خواهد بود احاطه نداشته باشد، قبل از به وجود آمدن آن ها، آن چه را که در آنها خواهد بود، نمیداند و خداوند عزّوجلّ از این عقیده شما بالاتر است. سلیمان گفت: من گفتم خداوند به آنها علم ندارد، به همین دلیل آنها نهایتی ندارند، و خداوند عزّوجلّ آنها را به جاودانگی وصف فرموده است و ما برای آنها پایانی قرار نمیدهیم امام رضا علیه السّلام فرمودند: علم خداوند به آنها باعث نمیشود آنها متناهی باشند، زیرا چه بسا خداوند به آنها علم دارد سپس بر آنها میافزاید و افزودهها را از آنها نمیگیرد، و خداوند عزّوجلّ در قرآن میفرماید: ( هر وقت که پوستهای آنها میپخت، پوستهای جدیدی غیر از پوستهای قدیم، جایگزین آنها میکردیم تا عذاب را بچشند). (سوره مبارکه نساء، آیه 56) و به اهل بهشت فرمود: (عطائی بی پایان) (سوره مبارکه هود، آیه 108) و نیز میفرماید: (و میوههای فراوان، همیشگی، بدون اینکه کسی از خوردن آنها مانع شود). (سوره مبارکه واقعه، آیه 33) پس خداوند عزّوجلّ این زیادیها را میداند و آن را از آنان دریغ نمینماید، آیا آن چه اهل بهشت میخورند و میآشامند خداوند چیزی جایگزین آن نمیکند؟ گفت: بلی. حضرت علیه السّلام فرمود: آیا خوردنیها و نوشیدنیها دریغ میشود و چیز دیگری جایگزین میشود؟ سلیمان گفت: نه. حضرت علیه السّلام فرمودند: پس هر چه جایگزین آن چه در بهشت است، میشود از اهل بهشت قطع نمیشود. سلیمان گفت: بله، چیز زیادی و اضافه به آنها نمیدهد. امام رضا علیه السّلام فرمودند: ای سلیمان! با این حال، هر چه در بهشت و جهنّم است از بین میرود که این خلاف کتاب خداست، زیرا خداوند عزّوجلّ میفرماید: (برای آنان هر چه بخواهند در آن (بهشت) میباشد و نزد ما نیز زیادی هست) (سوره مبارکه ق، آیه 35) و نیز میفرماید: ( عطائی بی پایان) (سوره مبارکه هود، آیه 108) و نیز فرموده است: ( آنان از آن جا خارج نمیشوند) (سوره مبارکه حجر، آیه 48) و میفرماید: (برای همیشه در آن مکان جاودانه هستند) (سوره مبارکه بیّنه، آیه 8) و نیز فرموده است: (و میوههای فراوان، همیشگی، بدون اینکه کسی از خوردن آنها مانع شود). (سوره مبارکه واقعه، آیه 33) سلیمان جوابی نداد. سپس امام رضا علیه السّلام فرمودند: ای سلیمان! بگو آیا اراده فعل است یا غیر فعل؟ گفت: بله فعل است. امام علیه السّلام فرمودند: پس پدید آمده است زیرا افعال محدث (پدید آمده) هستند. سلیمان گفت: فعل نیست. حضرت علیه السّلام فرمودند: پس چیز دیگری از ازل با خدا بوده است. سلیمان گفت: اراده همان انشاء و ایجاد است. حضرت فرمودند: ای سلیمان! این سخن، همان چیزی است که بر ضرار (ضرار بن عمر والقاضی که فردی معتزلی بوده است) و یارانش ایراد گرفته اید که میگویند: هر چه خداوند در آسمان و زمین، یا دریا و خشکی خلق کرده، از جمله سگ و خوک و میمون و انسان و چهارپا و غیره، اراده خدا هستند و اراده خدا زنده میشود و میمیرد، راه میرود و میخورد، میآشامد، ازدواج میکند، تولید مثل میکند، ظلم میکند، کارهای زشت انجام میدهد، کافر میشود و مشرک میشود، و ما از این چیزها پاک هستیم و با آنها دشمن میباشیم و این حدّ آن است. سلیمان گفت: «اراده» مثل سمع و بصر و علم است. امام رضا علیه السّلام فرمودند: دوباره به حرف اوّل خود بازگشتی! بگو بدانم آیا سمع و بصر و علم، مصنوع اند؟ سلیمان گفت: نه. امام رضا علیه السّلام فرمودند: پس چطور اراده را نفی میکنید و یک بار میگویید: اراده نکرده است و بار دیگر میگویید: اراده کرده است؟ و اراده مفعول خداوند نیست؟ سلیمان گفت: این مثل این است که بگوییم: گاهی میداند و گاهی نمیداند. امام رضا علیه السّلام فرمودند: این دو یکسان نیستند، زیرا نفی معلوم، نفی علم نیست و نفی مراد، نفی اراده نمیباشد، زیرا اگر چیزی اراده نشود پس اراده ای نمیباشد، ولی گاه علم وجود دارد و اگر معلوم نباشد، مثل بینایی چه بسا انسان بینا است ولی شی دیدنی وجود ندارد و علم وجود دارد ولی معلوم وجود ندارد. سلیمان گفت: درست است، اراده مصنوع است. حضرت فرمودند: پس محدث (پدید آمده) است و مانند سمع و بصر نیست، زیرا سمع و بصر مصنوع نیستند و این مصنوع است. سلیمان گفت: اراده صفتی از صفات خداوند است که همیشگی است. امام فرمودند: پس انسان هم باید همیشگی باشد چون صفت او همیشگی است. سلیمان گفت: نه، زیرا او آن صفت را نساخته است. امام رضا علیه السّلام فرمود: ای خراسانی! بسیار اشتباه میکنی! آیا با اراده و گفته او، اشیاء ایجاد نمیشود؟ سلیمان گفت: نه. حضرت فرمود: پس اگر با اراده و مشیّت و دستور خدا نیست و اشیاء را خلق نمیکند، پس این موجودات چگونه ایجاد شده اند؟ خداوند برتر از این است. سلیمان جوابی نداد. امام رضا علیه السّلام فرمودند: در مورد فرموده خداوند عزّوجلّ: (هرگاه اراده کنیم که شهر و سرزمینی را نابود سازیم به متجاوزینِ آن دیار دستور میدهیم که در آنجا به فسق و فجور بپردازند) (سوره مبارکه اسراء، آیه 16) چه میگویی؟ آیا منظور از اراده کردن خداوند در این آیه، این است که خداوند اراده را ایجاد میکند؟ گفت: بله. حضرت علیه السّلام فرمودند: پس اگر اراده را ایجاد میکند، این گفته تو که میگویی: «اراده همان خداست و یا جزئی از اوست»، باطل خواهد بود، زیرا خدا، خود را ایجاد نمیکند، و از حالت فعلی خود تغییر نمیکند، خداوند والاتر از این است. سلیمان گفت: منظور خداوند این نیست که اراده ای ایجاد میکند. حضرت علیه السّلام فرمودند: پس منظورش چیست؟ گفت: منظورش این است که کاری انجام میدهد. امام رضا علیه السّلام فرمودند: وای بر تو! چقدر این مطلب را تکرار میکنی؟ من که گفتم اراده محدث است، زیرا فعل هر چیز، ایجاد کننده است. سلیمان گفت: پس این معنی ندارد. امام رضا علیه السّلام فرمودند: پس به نظر شما، خدا خود را وصف کرده با اراده ای را که معنی ندارد. پس اگر اراده نه معنای ازلی داشته باشد و نه معنای حادث، این که میگویید: « اراده خداوند ازلی بوده است» باطل خواهد بود. سلیمان گفت: منظورم این است که اراده، یکی از افعال ازلی خداوند است. حضرت علیه السّلام فرمودند: آیا نمیدانی هر چه ازلی نباشد، در عین حال مصنوع و پدید آمده و قدیم هم نیست؟ سلیمان جوابی نداد. سپس امام رضا علیه السّلام فرمودند: عیبی ندارد، سؤالت را تمام کن. سلیمان گفت: آیا اراده صفتی از صفات خداست؟ حضرت علیه السّلام فرمودند: چقدر این مطلب را برای من تکرار میکنی؟ صفتش محدث است یا ازلی؟ سلیمان گفت: محدث است. امام رضا علیه السّلام فرمود: الله اکبر! پس اراده محدث است، اگر چه از صفات همیشگی خداوند باشد؟! پس خداوند چیزی اراده نکرده است. امام رضا علیه السّلام فرمودند: چیزی که ازلی نباشد مفعول و مصنوع نخواهد بود. سلیمان گفت: اشیاء اراده نیستند، و خداوند چیزی اراده نکرده است. امام رضا علیه السّلام فرمودند: ای سلیمان! وسوسه میکنی، آیا چیزی را که آفرینش و ساخت آن را اراده نکرده، آفریده است؟ این حالت، در مورد کسی است که نمیداند چه میکند، خداوند از این برتر است. سلیمان گفت: سرورم! من که عرض کردم اراده مانند سمع و بصر و علم است. مأمون گفت: وای بر تو ای سلیمان! چقدر این حرف غلط را تکرار میکنی؟! این سخن را قطع کن و به سراغ مطلب دیگری برو چون در این سخت تو تقوایی نیست. امام رضا فرمودند: ای امیرالمؤمنین! او را رها کن، صحبتش را قطع نکن، چون آن را حجت در حرف خود میداند، ای سلیمان به صحبت خود ادامه بده. سلیمان گفت: عرض کردم که اراده مثل سمع و بصر و علم است. امام رضا علیه السّلام فرمودند: عیبی ندارد، آیا اراده یک معنی دارد یا دارای معنای مختلف است؟ سلیمان گفت: یک معنی دارد. امام رضا علیه السّلام فرمودند: پس آیا معنی همه ارادهها یکی است؟ سلیمان گفت: بله. امام رضا علیه السّلام فرمودند: پس اگر معنی همه ارادهها یکی باشد، باید اراده قیام، همان اراده قعود باشد، و اراده زندگی نیز همان اراده مرگ است، اگر اراده خداوند یک چیز باشد، مرادهای خدا بر دیگری تقدّم ندارد و هیچ یک با دیگری اختلاف ندارد، و همه یک چیز میباشد. سلیمان گفت: معنی آنها با هم تفاوت دارند. حضرت علیه السّلام فرمودند: آیا مرید همان اراده است یا چیز دیگری است؟ سلیمان گفت: بله، آن همان اراده است. امام رضا علیه السّلام فرمودند: به نظر شما، مرید باید مختلف باشد، چون همان اراده است. سلیمان گفت: سرورم! اراده همان مرید نیست. حضرت فرمودند: پس اراده حادث است وگرنه باید چیز دیگری همراه خداوند باشد؛ این مطلب را خوب بفهم، و سؤال دیگرت را بپرس. سلیمان گفت: اسمی از اسماء خداوند است. امام رضا علیه السّلام فرمودند: آیا خودش این نام را برای خودش انتخاب کرده است؟ سلیمان گفت: نه، او چنین نامی بر خود نگذاشته است. امام رضا علیه السّلام فرمودند: پس تو حق نداری نامی بر او بگذاری که او خود را با این نام نخوانده است. سلیمان گفت: ولی او خودش را مرید وصف کرده است. امام رضا علیه السّلام فرمود: معنای مرید این نیست که او اراده است، و یا اینکه اراده نامی از نامهای اوست. سلیمان گفت: چون ارادهاش علم اوست. امام رضا علیه السّلام فرمودند: ای نادان! اگر خداوند به چیزی آگاه است آیا معنایش این است که آن را اراده کرده است؟ سلیمان گفت: البتّه. حضرت فرمودند: از کجا این سخن را میگویی؟ و چه دلیلی داری که اراده خدا همان علم اوست؟ در حالی که گاهی خدا چیزی را میداند ولی هرگز آن را اراده نمیکند، از جمله آیه شریفه: (اگر بخواهیم، آنچه را که بر تو وحی نموده ایم خواهیم برد). (سوره مبارکه اسراء، آیه 86) خداوند میداند چگونه آن را ببرد، ولی هرگز این کار را نخواهد کرد. سلیمان گفت: زیرا خدا را کار فارغ شده و وبر آن چیزی اضافه نمیکند. امام رضا علیه السّلام فرمودند: این سخن یهود است، پس چطور خداوند میفرماید: (مرا بخوانید تا خواستههای شما را اجابت کنم). (سوره مبارکه مؤمن، آیه 60) سلیمان گفت: منظورش این است که او توانایی انجام این کار را دارد. حضرت فرمودند: آیا وعده ای میدهد که به آن وفا نخواهد کرد؟! پس چطور فرموده است: ( هر چه بخواهد بر خلقت اضافه میکند) (سوره مبارکه فاطر، آیه 1) و فرموده است: (خداوند هر چه بخواهد محو میکند و هر چه بخواهد ثابت میکند، وام الکتاب نزد اوست) ؟! (سوره مبارکه رعد، آیه 39) و حالا از کارها فارغ شده است؟! سلیمان جوابی نداد. امام رضا علیه السّلام فرمود: آیا خداوند میداند که انسانی موجود خواهد شد در حالی که اراده نکرده انسانی خلق کند؟ و آیا خداوند میداند که انسانی امروز میمیرد و اراده نکرده امروز بمیرد؟ سلیمان گفت: بله. امام رضا علیه السّلام فرمود: پس میداند هر چه را که اراده کرده است، موجود خواهد شد، یا این که میداند هر چه را که اراده نکرده موجود خواهد شد؟ سلیمان گفت: میداند که هر دو موجود خواهند شد. امام رضا علیه السّلام فرمودند: پس میداند که یک انسان در آن واحد هم زنده است هم مرده، هم ایستاده است هم نشسته، هم نابینا است و هم بینا، و این محال است. سلیمان گفت: قربانت گردم، او میداند که یکی از آن دو بدون دیگری موجود خواهد شد. حضرت علیه السّلام فرمودند: عیبی ندارد، کدام یک موجود میشوند، آنچه را اراده کرده یا آنچه را اراده نکرده است؟! سلیمان گفت: آنچه را اراده کرده است، موجود میشود. امام رضا علیه السّلام خندید و مأمون وعلمای حاضر در مجلس خندیدند. امام رضا علیه السّلام فرمود: اشتباه گرفتی و سخنت را رها کردی که گفته بودی: «او میداند که انسانی امروز خواهد مرد در حالی که او اراده نکرده است که امروز بمیرد و مخلوقاتی را خلق میکند در حالی که نمیخواهد آنان را خلق کند» و وقتی به نظر شما آگاهی به آن چه که اراده نکرده جایز نیست، در نتیجه آن چه را اراده کرده میداند. سلیمان گفت: حرف من این است که: اراده، خدا و غیر خدا نیست. حضرت علیه السّلام فرمودند: ای نادان! وقتی میگویی: خدا نیست در واقع میگویی که غیر، خداست، و وقتی میگویی: اراده، خدا نیست، پس قبول داری که آن خداست. سلیمان گفت: آیا خداوند میداند چگونه چیزی را خلق کند؟ حضرت علیه السّلام فرمودند: بله. سلیمان گفت: پس این مطلب ثابت میکند آن چیز وجود داشته است. امام رضا علیه السّلام فرمودند: محال است، زیرا کسی بنایی بلد است ولی بنایی نمیسازد، یا خیاطی بلد است ولی خیاطی نمیکند، یا ساختن چیزی را بلد است ولی هرگز آن را نمیسازد. سپس حضرت فرمودند: ای سلیمان! آیا خدا میداند که واحد است و چیزی همراهش نیست؟ گفت: بله. حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: آیا این مطلب، چیزی را همراه خدا ثابت میکند؟ سلیمان گفت: نمیداند که واحد است و چیزی با او نیست. حضرت علیه السّلام فرمودند: آیا تو این را میدانی؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس ای سلیمان! تو از خداوند داناتری! سلیمان گفت: محال است. حضرت فرمودند: از نظر تو محال است که خداوند واحد باشد و چیزی با او نباشد و سعی و بصیر و حکیم و علیم و قادر باشد؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس خداوند چگونه خبر داده است که واحد، زنده، شنونده و بینا، حکیم، توانا، دانا و آگاه است در حالی که خودش این مطالب را نمیداند؟ این سخن تو، حرفت را رد میکند آن را تکذیب میکند، خداوند از این سخن والاتر است. سپس امام رضا علیه السّلام به او فرمود: پس چگونه میخواهد چیزی را که ساختن آن را نمیداند و آن را نمیشناسد، بسازد؟ سازنده ای که قبل از ساختن یک چیز، نمیداند چگونه باید آن را بسازد، سرگردان است، و خداوند از این مسأله پاک است و والاتر است. سلیمان گفت: اراده همان قدرت است. امام رضا علیه السّلام فرمود: خداوند عزّوجلّ بر آن چه اراده نکند هم قادر است، و این مطلب قطعی است، چون خداوند بلند مرتبه فرموده: (اگر بخواهیم، آنچه را به تو وحی کرده ایم، میبریم) (سوره مبارکه اسراء، آیه 86) و اگر اراده همان قدرت باشد، خداوند اراده کرده بود که آن را ببرد، چون توانایی انجام این کار را دارد. سلیمان پاسخی نداد. در این هنگام مأمون گفت: ای سلیمان! او عالمترین فرد هاشمی است. سپس حاضرین مجلس را ترک کردند. مؤلّف این کتاب میگوید: مأمون به خاطر حرصی که به حضرت رضا علیه السّلام داشت، علمای مذاهب مختلف که از صراط مستقیم بیرون بودند، و آن افرادی که میشناخت و یا شنیده بود از هر کجای عالم دعوت میکرد با آن حضرت مناظره کنند تا او را محکوم کنند و بر او پیروز شوند تا آتش حسد در وجود او خاموش شود و بتواند منزلت علمی او را از بین ببرد، ولی هیچ کس از علمای آن مذاهب با آن جناب مناظره نکردند بلکه اعتراف کردند که (امام علیه السّلام) فضیلت و علم زیادی دارند و دلائل آن حضرت او را مجاب کرد، زیرا خداوند نمیخواست که کسی برتر از او باشد، و نور خدا را تمام میکند و حجّت خود را یاری میدهد و این چنین خداوند در کتابش وعده داده و فرموده است: (ما فرستادگان خود و کسانی که در دنیا ایمان آورده اند یاری میکنیم) (سوره مبارکه مؤمن، آیه 51) منظور از « کسانی که ایمان آورده اند» ائمه علیهم السّلام و پیروان با معرفت آنان و کسانی که از ایشان علیه مخالفان خود تا وقتی در این جهان هستند، حجّت میگیرند؛ و با آنان در عالم دیگر این چنین رفتار میکند، و خداوند عزّوجلّ هرگز خلف وعده نخواهد کرد.