سکانس یک ) امام خمینی و سیاست
عده ای از دیپلمات های شوروی بزرگ به نزد امام
می آیند تا جوابی هوشمندانه و خوار کننده و یا پیشنهادی از سر تتمیع و تهدید به
امام ارائه کنند . آمدند و با دید دنیوی و عرف خودشان نزد امام رسیدند و قدری
خواندند از جواب نامه امام را ... ولی امام سخنشان را قطع کرد . بلند شد و رفت و
قبلش گفت ، من قصدم سیاست بازی نیست ! من خیر و صلاح شما را می خواستم .
این ادبیات معمول سیاسی جهان نبوده و نیست.
امام یک سیاستمدار و یک مرد سیاست بود و از قضا
از موفق ترین آنها هم بود . بوده اند و هستند سیاستمداران و متفکرانی که با مکتب
های فکری و یا سیاسی گوناگون پای به این عرصه گذاشتند و پیشروی های زیادی کردند .
لنین و استالین و مارکس و راسل و ...
با جنایت و با دغل کاری و با این فکر که هدف
وسیله را توجیه می کند هر کدام آمدند و گندی به این عالم زدند و بخشی کندند و
رفتند .
اما امام فرق می کرد ، او با آن چشم های نافذش
در دشمنان خوف و در دوستان قوت قلب بود .
او سیاست ساده و محکمی داشت و می توان گفت
سیاستش در یک کلام این بود: اطاعت امر خدا .
امام در این سیاست درس ها به محققین و متفکرین
عالم سیاست داد که حالا حالا ها باید بروند کشف کنندش . مردی که هم چهره ی
کاریزماتیک داشت و هم شخصیتی دینی بود . مردی که هم خوف داشت و هم رجا . مردی که
هم دانشمند بود و هم عارف . مردی که هم وابسته ی به دنیا نبود و هم دنیا را داشت.
