وبلاگ محمد حسین

پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
نویسندگان

انفکاک از خدا

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۴۲ ب.ظ

سلام

 

یکی از مواردی که در مورد تفکیک خدا از انسان ، بلکه از تمام موجودات مطرح می شود بحث جسم نداشتن خداست.

 

یعنی کسانی که این عقیده را ( جدا بودن خدا از انسان و موجودات دیگر را ) مطرح می کنند ، یکی از دلایلشان این است که اگر خدا به انسان ها متصل باشد ، اگر مانند آنها باشد ، اگر حالت اشتراکی بین خدا و انسان ها وجود داشته باشد ، باید خدا جسم داشته باشد و چون ما می دانیم که خدا جسم ندارد ، پس خدا از انسان ها جداست.

 

البته حرف زیبایی است و به درستی هم در ذهن انسان مطرح می شود ولی باید آن را بشکافیم و به دقت و با نظر منطقی/فلسفی حرف را بررسی کنیم و بسنجیم .

 

این قضیه که خدا جسم ندارد به نظر حرف بسیار زیبایی می رسد . ولی منظور از اینکه خدا جسم ندارد چیست دقیقا؟ من چند مورد از مواردی که به ذهنم می رسد را مطرح می کنم :

1- خدا جسم نیست.

2- خدا درون جسم نیست.

3- خدا دارای جسم نیست.

4- خدا به صورت جسم نمی تواند ظاهر شود.

5- خاصیت جسمانی یک نقص است و این صفت بر خدا نمی نشیند و از او سلب می شود.

 

باید توضیح داد که


اولا یک موضوع وجود دارد که باید بررسی شود:

اینکه آیا ما قبول داریم یا نه که "اگر چیزی وجود داشته باشد و خدا مالک آن نباشد ، این یک نقص برای خداوند متعال است."

آیا این یک نقص هست یا نه ؟

آیا این با اسم مالکیت خداوند متعال در تضاد هست یا نه ؟ ( که خداوند مالک چیزی نباشد )

آیا اسم و صفت ملک برای خدا بیانگر این است که خداوند یک یا چند چیز را دارد ؟ یا اینکه بیانگر این است که هر چه هست از آن خداست؟

در اینجا چند آیه که بیانگر صفت مالکیت خداوند متعال است آورده می شود :

«
قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ المُلْکِ تُؤْتِی المُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ المُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَئٍ قَدِیرٌ»(آل عمران، 26).
«
بگو بار خدایا تویی دارنده ملک، به هر که بخواهی ملک می‏دهی، و از هر که بخواهی ملک می‏ستانی، هرکس را بخواهی عزت می‏دهی، و هر کس را بخواهی ذلت می‏دهی، همه نیکی‏ها به دست تو است و تو به هر کاری توانائی»


«...
لِمَنِ المُلْکُ الیَوْمَ؟ للّهِ الواحِدِ القَهّارِ»(غافر، 16).
«
امروز فرمانروائی از آنِ کیست؟ از آنِ خدای یکتا و غالب»

«
یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئا وَ الأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلّهِ»(انفطار، 19).
«
روز قیامت روزی است که هیچ‏کس برای دیگری مالک چیزی نیست، و فرمان به طور کلی در دست خدا است».

«
فَتَعالیَ اللّهُ المَلِکُ الحَقُّ»(طه، 114).: «بلند مرتبه است خدا، فرمانروای حق».

«
المَلِکُ القُدُّوس»(حشر، 23) : «فرمانروای ممنزّه از شریک».

«
مَلِکِ النّاسِ؛ إِلهِ النّاسِ»(ناس، 2 و3) :«فرمانروا و خدای مردم».

فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (سوره : یس آیه : 83) منزه است آن خدایی که ملکوت هر چیزی (مالکیت و حاکمیت هر چیزى) به دست اوست و همه به سوی او بازگردانده می شوید


از این آیاتی که آوردم ، بنده متوجه می شوم که خدا تنها مالک یک چیز نیست ، بلکه مالک همه چیز است و اگر چیزی باشد که خدا مالک آن نباشد ، برای خدا نقص است .

مخصوصا اینکه در دعای جوشن کبیر هم می خوانیم :
یا مَنْ لَهُ المُلْکُ
و
یا مالِکَ کُلِّ مَمْلُوکٍ
و

یا مالِکَ المُلْکِ

خوب ، حال باید گفت که اگر خدا مالک همه چیز است . رابطه ی میان مالکیت خدا و جسم از دو حالت زیر نمی تواند خارج باشد:
-
یا جسم چیزی است و خدا آن را دارد
-
یا اینکه اصلا جسم چیزی نیست و ملکی نیست و داشتنی ای نیست که صفت داشتن به آن بنشیند.بلکه جنسش از جنس حد و مرز و عدم و نبودن است و از آن نظر که وجود دارد وجودش وجودی موهوم است و قائم به وجود دیگری است.

در حالت دوم باید گفت بالاخره باید سلسله ی معدومین و موهومین به یک امر وجودی ختم شود که خودش وجود داشته باشد .

مثلا یک شیء خیالی را که می گوییم در خارج وجود ندارد و معدوم است و وهم است . اگر یک شخصی بگوید : بالاخره چیزی هست به خودی خود یا نه ؟ می گوییم بله ، هست ، چون اگر نبود آثاری ایجاد نمی کرد و دیده نمی شد...  ولی وجودش وابسته به خیال انسان است . وجود دارد ولی در ذهن و خیال انسان . بود و نبودش به ذهن انسان وابسته است.

حال که این را دانستیم ، می گوییم که حالت دوم هم بالاخره به حالت اول برمی گردد و در نهایت باید گفت که چیزی هست.
و خدا چون مالک کل ملک و مملوک و شیء است ، پس خدا مالک جسم نیز هست . پس جمله ی "خدا جسم دارد" از این نظر که "خدا مالک جسم است" به هیچ وجه اشتباه نیست و بلکه صحیح است.

----------------------

با هم مرور می کنیم :
قائلین به تفکیک خدا گفتند که خدا نمی تواند شامل انسان باشد چرا که خدا همشکل انسان نمی تواند باشد ، چرا که خدا نمی تواند جسم داشته باشد.
کلمه ی جسم داشته باشد را تفکیک کردیم و گفتیم که از این جهت که خدا دارای جسم است مشکلی ندارد . چون صفت دارا بودن برازنده بلکه مخصوص خداست و جسم یا عمری عدمی است که اصلا صفت داشتن به آن تعلق نمی گیرد یا اینکه در نهایتش به امری وجودی می رسد که آن موجود نیز مملوک خداست.

حال قبل از اینکه ادامه بدهم یک موضوعی را کوتاه بررسی می کنم و آن اینکه "انسان هم جسم دارد" دقیقا مشابه آنچه "خدا جسم دارد" !!!
مگر وقتی ما ( مسلمانها و خدا باوران و قائلین به روح ) می گوییم انسان جسم دارد  منظورمان این است که انسان جسم است؟
مثلا وقتی می گوییم که انسان بدن دارد یا انسان دست دارد یا انسان جسم دارد.
آیا منظورمان این است که انسان آن دست یا پا یا بدن یا جسم است؟؟؟؟؟
یا اینکه معتقدیم که انسان دارا و مالک آن جسم است؟؟؟؟
بماند...
--------------------------------------
حال می خواهیم بررسی کنیم که رابطه ی ملک و مالک چطور است:

ما می گوییم " فلان چیز را دارم" یعنی فلان چیز تحت اختیار من است. ولی آیا مالکیت خدا هم اینگونه است؟

سوال : وقتی ما می گوییم که من فلان چیز را دارم آیا منظور این است که من اختیار تک تک ابعاد وجودی و صفات آن شیء را نیز دارم؟ مثلا آیا من اختیار اتم های درون آن شیء را نیز دارم؟ آیا من اختیار رنگ و شکل و اندازه ی آن شیء را نیز دارم؟ آیا وزن آن شیء نیز در اختیار من است؟

نه ، مسلما وقتی ما می گوییم که من فلان چیز را دارم منظور اختیار خرید و فروش آن چیز است. یا یک سری مسائل دیگر و اختیارات دیگر.

سوال : آیا وقتی ما می گوییم که "من فلان چیز را دارم" آیا منظور واقعا دارا بودن آن چیز است ؟ یا دارا بودن اختیار آن چیز است؟(آن هم بخشی از اختیار البته)

پس می توان گفت که وقتی انسان از صفت مالکیت در موضوعات روزمره استفاده می کند بخشی از جمله را حذف می کند و ساده شده اش را می گوید ، یعنی بجای اینکه بگوید " من بخشی از اختیارات مرسوم نسبت به این شیء را دارا می باشم " می گوید " من این شیء را دارا می باشم" . بجای اینکه بگوید " امتیاز بهره برداری از شیء مال من است " می گوید " فلان شیء مال من است" .  در صورتی که آن شیء را ندارد . هیچ چیز شیء را ندارد . نه اجزاء شیء را دارد ، نه کلیت شیء را دارد . نه واحد ها و مواد تشکیل دهنده ی شیء را دارد ...

باید دانست آنکه مالک شیء است در همه ابعاد وجودی شیء با آن است . یعنی چه ؟ یعنی نمی توان گفت که مالک شیء در این مکان که شیء هست او هم هست ولی در مکان دیگر که شیء هست او نیست!!! همینطور در زمان ، همینطور در ابعاد دیگر ( مثلا بعد زیبایی ، یا بعد رنگ ، یا بعد وزن و جرم و یا ... ) . یعنی هر کجا که شیء هست مالک شیء نیست با او "معیت" و همراهی دارد . امکان ندارد که شیء در جایی حضور داشته باشد ، وجود داشته باشد ، ولی مالک آن در آنجا معدوم باشد ( نباشد ) . امکان ندارد شیئی در فلان رنگ باشد و مالکش در آنجا نباشد .همینطور در فلان وزن . ( توجه شود که این مالکیت را نباید با مالکیت روزمره ای که ما از آن صحبت می کنیم ( مثلا اینکه "من ماشین دارم" ، "من خانه دارم" ) مقایسه کنیم. ) که این مالکیت نفی شد و فهمیدیم حرفی ساده شده و اشتباه است . بلکه مالکیت حقیقی را صحبت می کنیم که یک مقدار صحبت کردن از آن سحت و عجیب است چرا که بعدا گفته خواهد شد تنها خداست که مالک است و ما مثال دیگری در این زمینه نداریم تا با آن بسنجیم ! )

-------------------------------

سوال: آیا خود شیء مالک شیء است ؟

سوال شاید مسخره به نظر برسد ، شاید گمراه کننده به نظر برسد ولی با بررسی این سوال خیلی چیز ها مشخص می شود . مثلا اگر ثابت کنیم که خود شیء مالک شیء است و شیء هیچ گاه نمی تواند همزمان دو مالک داشته باشد ( مگر حالت طولی ، نه عرضی) و نیز خداست که تنها مالک است ، می توانیم اثبات کنیم که خداست که خود واقعی هر چیزی را روشنایی می بخشد و وجود می دهد و از این راه استفاده های عرفانی زیادی می توان برد ( من جمله اینکه یا هیچ خودی غیر از خدا وجود ندارد یا اینکه خدا کثیر است!!! یعنی یا اینکه من خدام و همه چیزم!!! یا اینکه من هیچ نیستم!!! و یا اینکه من از خدام یا اینکه من از هیچ هستم یا اینکه  )

بحث خود شیء را نصفه نیمه رها می کنم چون هم بحث عمیقی است و هم احاطه ای به این موضوع ندارم ولی این را می گویم که از دو حال نباید خارج باشد:

-         یا خودیت یک شیء چیزی هست ، وجود دارد ، هست .

-         یا اینکه اصلا چیزی نیست و یک حالت عدمی ، وهمی ، نبودنی و عدمی دارد.

با توجه به آنچه که در قبل در مورد موارد عدمی گفتم ، مشخص است که خود امور عدمی نیز در باطن خود بودن دارند و اگر خودشان از جنس نیستی هستند ، وابسته به امور وجودی هستند.( این موضوع را از این باب باز کردم که اگر قرار به این شد که کسی بگوید که اصلا خودیت شیء چیزی نیست که ما بخواهیم در مورد آن بحث کنیم ، این مطلب مانع او شود )

 

حال باید پرسید که آیا خود شیء ( چه مالک خودش باشد ، چه نباشد ) آیا مملوک دیگری می تواند قرار بگیرد یا نه ؟

می گوییم همانطور که بررسی کردیم دو حالت دارد : یا خود شیء هم چیزی هست یا نیست . اگر چیزی هست که مالک می خواهد . اگر چیزی نیست هم که وابسته است به چیزی که وجود دارد و آن چیز مالک می خواهد.

---------------------------

سوال: آیا خدا هم مالک دارد؟

و آیا می توان گفت که خدا مالک خودش است؟

خوب اگر بخواهیم خدا را مالک خودش بدانیم باید بین خدا و خودش جدایی بیافکنیم یا اینکه خودیت را مساوی با مالکیت بگیریم . ( لا اقل در مورد خدا )

------------------------------

مالک باید در همه ی زمینه ها و ابعاد و مکان ها با ملک همراه باشد . البته مالکیت و دارایی واقعی . نه این مالکیت هایی که به صورت روزمره می گوییم . گفتیم که نمی تواند مالک یک شیء در زمانی نباشد و مرده باشد ولی ملک او در آن زمان وجود داشته باشد ، نمی توانیم بگوییم که مالک ( لا اقل در آن زمان ) مالک شیء است. ( حتی در موارد روز مره هم همینطور است ، نمی توان گفت که من دارای چیزی هستم که قبل از بدنیا آمدن من بوجود آمده و از بین رفته ، همینطور در مورد اصطلاحات روزمره در مورد زمان بعد هم همینطور است ، یعنی نمی توان گفت فلان جسم که بعد از اینکه من از این دنیا رفتم مال من است ) این فقط در مورد زمان نیست . در مورد مکان هم همینطور ( حتی در اصطلاحات و عرف عامیانه و روزمره هم نمی توان گفت که من اینجا هستم و جسمم آنجا ) . پس باید گفت که مالک در همه ی ابعاد و زمینه هایی که ملک هست باید حضور داشته باشد.

 

چون مالک هر چیزی باید با او همراهی داشته باشد ، پس مالک کل با همه چیز باید همراه باشد. و در همه ی ابعاد همه ی چیز ها باید با آنها باشد . مثلا در اتم باید با او همراه باشد ، در کهکشان هم باید با کهکشان باشد . همینطور در یک رنگ از رنگ های جهان هم باید حضور داشته باشد ، در هر مکان نیز باید حضور داشته باشد تا با اشیائی که آنجا هستند همراهی کند . پس تنها مالک کسی است که همه جا حضور دارد . همینطور این حضور باید در درون و بیرون شیء هر دو باشد . نمی شود که از بیرون اتم را همراهی کند و از درون نکند . باید هم از درون الکترون را همراهی کند و هم از بیرون و این میسر نمی شود مگر به اینکه مالک تمام شیء را در بر گرفته باشد . مالک محیط بر شیء باشد ، مالک ارکان کل شیء و کل اشیا را پر کرده باشد . و از اینجا به یک همبستگی و نزدیکی و بالکه اتحاد اسماء و صفات خداوند می رسیم که مالک همان است که دیده می شود ، مالک همان است که می بیند ، مالک همان است که بزرگ است ، مالک همان است که بزرگتر است ، مالک همان است که در همه جا هست ، مالک همان است که به هر سو رو کنی او را می بینی ، مالک یکی است و چند تا نمی تواند باشد ، مالک در هر حال و هر ذره ای حضور دارد ولی در عین حال آن چیز نیست و بزگتر و برتر است . مالک همان خالق است ، ملک جدای از مالک نیست ، بلکه اتحاد وجود دارد . احد است ، صمد است ، هر شیئی از درون و بیرون محتاج و فقیر اوست و او به هیچ چیز نیاز ندارد . از درون و بیرون و بلکه در مرتبه ی هر شیء به او احاطه دارد و به او قادر است و به او نزدیک است ، بلکه از خود شیء به او نزدیک تر است ، او صورت دهنده ی هر چیز است . او در مرتبه ی قبل و بعد و حین یک شیء حضور دارد. هر کس هرچه دارد از او دارد و او بخشنده است به هر چیز دارایی اش را . مالک واقعی است و مالکیت سایرین چه واقعی باشد و چه دروغین تحت مالکیت اوست .اگر زیبایی ای دیده می شود در حقیقت زیبایی او دیده می شود و اگر نقصی دیده می شود از کمبود آن شیء است و از این است که آن شیء تمام او را نشان نمی دهد . اگر شکری گفته می شود آن حمد به او بر می گردد ( چه حامد بخواهد و چه نخواهد ) – هر که هر کاری می کند کار اوست ولی از این جنبه کار اشتباهی است یا کار ناقصی است به خودش بر می گردد که نقص در وجود دارد و نتوانسته او را به خوبی نشان دهد.  هم او یکی است و هم سایر موجودات وجود دارند .  او با وجود موجودات دیگر دو تا نمی شود و همان یکی که بود می ماند و چه موجودات کم شوند و چه زیاد او همان که هست هست و خواهد ماند.

مثال قطره و دریا زده می شود که از جهاتی زیباست و از جهاتی اشتباه ، همینطور موج و دریا :

قطره ای در دریا وجود دارد . دریا درون و بیرون قطره را پر کرده و عملا قطره چیزی به غیر از دریا نیست .

همینطور موج ، موج چیزی به غیر از دریا نیست . دریاست که بالا و پایین می رود و ما آن را موج نامگذاری می کنیم . در صورتی که موج چیزی به غیر از دریا ندارد.

نظرات  (۱)

سلام :
وبلاگتون در حال پیشرفت است و روز به روز بر ارزش هاش افزوده میشه
منت می گذارید اگه به وبلاگ بنده(شوق وصال) بیایید .
با مطلبی در مورد حسادت و یک سوال به روزیم ؛ ضمنا صوت دلنشین هم به روز شد
منتظرما
التماس دعا
یا حیدر
خداحافظ

پاسخ:
سلام عزیز
شما که مطلب را نخواندید چطور می فرمایید که مطلب خوب است؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی