وبلاگ محمد حسین

پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۴ مطلب با موضوع «دنیوی» ثبت شده است

سکانس نهم ) نماز امام خمینی (ره)

دیده ام انسان های وارسته ای را که از فرط وارستگی و از خود کم بینی در عظمت جمال پروردگار ستون بدنشان خمیده و حالت خشوع بر ایشان موستولی شده .

عارفینی واقعی که از دنیا و از خود چیزی ندارند و خود را ناچیز می بینند.

متقیانی که در نمازشان جز یک هیکل چروکیده و ضعیف چیزی مشاهده نمی کنی و هر چه می بینند خدا می بینند .

اینها را دوست دارم،

اما آنچه از امام خمینی ام (ره) دیده ام بیشتر دوست دارم.

او نمی گوید خدایا این ناچیز و ناقابل را بپذیر.

او بدن راست می دارد در نماز .

 

اما چرا این به دلم نشست؟

حتما مناجات عرفه را خوانده اید . بخشی از آن واقعا برایم تعجب بر انگیز بود . در قسمتی از آن  دیدم که گویا امام حسین ع دارد از خودش تعریف می کند ، گویا دارد می گوید که ما پدرانمان فلان بودند و مادرانمان فلان . پدرانمان پاک بودند و ما در اصلاب و ارحام پاک ابدانمان پیدا شده ...

خیلی تعجب داشت .

ولی تعجبم وقتی به قسمت های جلوتر دعا رسیدم تبدیل به حیرتی شد ، حیرتی از سر شوق و عظمت امام و پاکی و خدادوستی اش.

گویا امام آن همه جسم و روحش را بالا می برد ( نه برای اینکه مال اوست ، نه ) برای اینکه پیشکشی که قرار است در عاشورا تقدیم محبوبش کند را مقام دهد و بالا ببرد .

این است تفسیر من از صلوة زیبای امام که به نظرم یک درجه بالاتر از رندی سایر خاشعین است.

نمازی با بدنی صاف و محکم و سری رو به پایین .


  • محمد حسین

سکانس هشتم ) امام خمینی (ره) در اوج عرفان

برترین راه عرفانی و زیباترین جلوه ی شناخت را من در امام دیدم .

عده ای از عارفان زهد کردند و مقام کسب کردند.

عده ای از فیلسوفان زور زدند و حجب عقلی را کنار زدند.

عده ای از فیلسوفان عارف گام فراتر نهادند و آنقدر فلسفه را بالا کشاندند تا به عرفان رسید.

ولی

ولی عرفان امام خمینی فرق می کند . عرفان امام خمینی بی وسیله است!

عرفان امام خمینی تنها یک وسیله دارد ، آن هم خود هدف است .

امام خمینی همه را کنار می زند ، همه را پس می زند ، همه را لنگ می داند و یک نه به همه ی ابزار ها و وسایل می گوید .

گویی این ابراهیم است که در میان آتش به افق چشم دوخته و ملائکه را از خود می راند

می راند و می داند که اوست

و فقط اوست.

جوری به روش ها نه می گوید ، گویا مسلک های ناقص را تحقیر می کند .

او آنقدر خدا را بزرگ می داند و خود و دیگران را کوچک که یکباره این کلام در زبانش آشکار می شود : "ما هیچ نیستیم" !!! سخنی که در ابتدا اشتباه و در انتها معدنی از دانش دارد .

 

عاشقان روی جانان جمله بی نام و نشان اند

نامداران را هوای او دمی بر سر نیاید

این ما و منی جمله زعقلست و عقال است

در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی

هر معرفتی که بوی هستی توداد

دیوی است به ره از آن حذر باید کرد

آنان که به علم فلسفه می نازند

بر علم دگر به آشکارا تازند

ترسم که در این حجاب اکبر آخر

سرگرم شوند و خویشتن را بازند

 

اگر عارفی شاعر می گوید :

شنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من
از دورن من نجست اسرار من

 

امام خمینی ره پا فرا می گذارد و می گوید:

نشنو از نی چون حکایت میکند
بشنو از دل چون روایت میکند

نشنو از نی ، نی نوای بینواست
بشنو از دل دل حریم کبریاست

نی چو سوزد تل خاکستر شود
دل چو سوزد خانـه دلـبر شود

 

نی ز خود هرگز ندارد شورو حال
دل  بـود مـرآت  نــور لا یــزال

نی اگر پرورده آب وگل است
دست پـروده خـداونـدی دل است

نی اگر بشکست بی قدر و بهاست
بشکند گر دل خریدارش خداست

نی به هر دست و به هر لب آشناست
دل مکان و خانه خاص خداست


  • محمد حسین

سکانس هفتم ) امام خمینی (ره) و محبت به همسر

گفته شده و هست موارد ابراز عشق امام به همسرشان و محبتی که ایشان به همسر دارند و نحوه ی تدبیر منزلشان و گفتن در این مورد بیش از این گزاف است . فقط قسمتی از نامه ی امام  را به همسرشان می آورم:

      تصدقت شوم، الهی قربانت بروم؛ در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند.

حال من با هر شدتی که باشد می‌گذرد ولی بحمدالله تاکنون هرچه پیش آمده خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاً جای شما خالی است فقط . برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد...

  • محمد حسین

سکانس ششم ) امام خمینی (ره) و دانش و فلسفه

 هستند دانشمندانی که به دانشی جزئی مثل فیزیک یا ادبیات یا شیمی مسلط می شوند و در آن پیشرو می شوند .

هستند دانشمندانی که در علوم کلی ای مثل ریاضی و فلسفه سرآمد و پیشگام می شوند .

هستند دانشمندانی که در طول قرن و یا دهر چنان اثر علمی از خود به یاد می گذارند که نامشان جاودان می ماند .

اما امام فرق می کرد.

امام در فلسفه و ادبیات و علوم دیگر ماهر بود ولی اینطور نبود که به اینها بسنده کند .

این علوم نبود که امام در آنها رشد کند .

امام رشدش در علوم به پایان رسیده بود و آنها را از بالا دیده بود و کم و کاست آنها را می دانست .

کل علوم ، بلکه کل فلسفه را بالا و پایین کرده بود و بواسطه ی احاطه شان آنها را تقدیر کرده بود.

این را هنگامی می توان به وضوح دید که چنین شعری از او سروده شود:

 

چنین شعری را اگر نگویم تا کنون ندیده بودم ، باید بگویم که کمتر دانشمندی به این مکان رسیده که همچین چیزی اصلا به ذهنش خطور کند !

    جز عشق تو، هیچ نیست اندر دل ما        عشق تو سرشته گشته اندر گِل ما

    اسفار[1]» و «شفاء[2]» ابن سینا نگشو    با آن همه جرّ و بحثها مشکِل ما

   با شیخ بگو – که راه من باطِل خواند         بر حقّ تو لبخند زند باطِل ما

    گر سالک او منازلی‌ سیر کند       خود مسلک نیستی‌ بود منزل ما

    صد قافله دلْ بار به مقصد بستند    بر جای‌ بماند این دل غافِل ما

    گر نوح ز غرق سوی‌ ساحل ره یافت   این غرق شدن همی‌ بود ساحِل ما.

 

در نامه ای از امام خمینی ره به عروسشان می خوانیم:

دخترم! سرگرمى به علوم حتى عرفان و توحید اگر براى انباشتن اصطلاحات است- که هست- و براى خود این علوم است، سالک را به مقصد نزدیک نمى‏کند که دور مى‏کند

و انسان هنگامی که فکر می کند درباره ی نویسنده ی چنین نوشته ای . بی گمان معلوم می شود که گوینده ی چنین متنی مطمئنا بر قله ی رفیعی از دانش نشسته . وگر نه چنین توصیه ای از کسی که در گیر و دار دانشی افتاده بر نمی آید ، بلکه اصلا چنین فردی نمی تواند افق دانشی را که او را احاطه کرده ببیند!


  • محمد حسین

سکانس پنجم ) امام خمینی (ره) شاعری ذوقی مسلک

ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سـینه ای کباب

عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و ماهـــی بــــــرون آب

حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی
پیری رسید غرق بطالت پس از شباب

از درس و بحث و مدرسه ام حاصلی نشد
کـــــی می توان رسید به دریا ازین ســـراب

هرچـــه فراگرفتم و هرچـــه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب

هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش
در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خـــواب

این جاهلان کــــه دعوی ارشاد مـــی کنند
در خرقه شان به غیر "منم" تحفه ای میاب

ما عیب ونقص خویش و کمال و جمال غیر
پنهان نمـــوده ایم چو پیــــــری پس خضاب

دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن
تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب


  • محمد حسین

سکانس چهارم ) صبر، پشتکار و تحمل امام

امام یک شبه اینجا نرسید . او چندین سال صبر کرد و در کوره و کارگاه زمان و عصر خودش را تربیت کرد . مدت ها طول کشید تا سخنش را به گوش جان مردم رسانید . سال ها زمان برد تا حکومت فاسد پهلوی را که هر روز ریشه اش را بیشتر در تن ملت می دواند بیرون کرد .

بعد از اینکه انقلاب پیروز شد ، نوبت معاندین و مخالفین بود که از چپ و راست و از پشت خنجر بکشند و بدنه ی انقلاب را اصلاح کنند .

و بعد از همه صدام . مرد خونریزی که به مردم کشور خودش هم رحم نمی کرد و سفاک و بی رحم و نادان بود .

8 سال امام در چنین شرایطی تحمل کرد و با صبر و شکیبایی و پایمردی پیش رفت و انقلاب را پیش راند .

کمتر کسی پیدا می شود که به آرمانی عقیده داشته باشد و برای پیروزی و شکوفایی آن چند ده سال عمرش را بتواند صبر کند و آهسته آهسته آن را پیش براند .

  • محمد حسین

سکانس سه ) امام خمینی (ره) در خانواده

یک سکانسی واقعا از امام هست که دخترشان یا عروسشان از امام فیلم می گیرند ، در حالی که حاج احمد آقا پسرشان دارند سرشان را اصلاح می کنند .

سخت است باور کردن اینکه این امام همان امامی است که می ایستاد روبروی شاه و آن خطبه های کوبنده را قرائت می کرد . همان امامی که استحکام و وقار و جذبه از چهره شان موج می زد ...

حالا ببین چه مهربانانه با فرزندانش رفتار می کند.

می خندد ، می بوسد ، شوخی می کند ، مهربانی می کند ، نوه اش را ، عروسش را ، فرزندش را ... حتی مومنینی که به دستبوسش می آیند و برایش گریه می کنند ...

  • محمد حسین

سکانس دو ) امام خمینی (ره) مردی شجاع ، دلاور ، قوی و حاکم

قبل از انقلاب تعدادی از مامورین شاه به حوزه ای علمیه می ریزند تا آنها را بخاطر جسارتشان ادب کنند ، میریزند و می شکنند و بهم می ریزند و تفتیش می کنند و صدایشان را بلند می کنند و رجز می خوانند و خوار می کنند .

مامورین آن زمان شاه هم هر کدام برای خودشان قدرتی و جذبه ای داشتند .

می کشتند ، می زدند ، دستگیر می کردند و کسی جرات نداشت به ایشان حرفی بزند .

اصلا این حوزه ( یعنی حوزه های امنیتی و نظامی ) حوزه ای نبود که قانون بردار باشد .

بر می گردیم به حوزه . مامور شاه ایستاده وسط حوزه و حین اینکه به سربازان دستور داده آنجا را به هم بریزند و بگردند ، خودش آن وسط سخنرانی می کند و جبن جماعت را هویدا می کند و همه از ترس خشکشان زده که در این حال طلبه ای جوان از دور می آید ، نزدیک و نزدکی تر می شود تا به کنار مامور می رسد . آرام و  متین حرکت می کند و وقتی به مامور رسید یک کشیده به صورت مامور می زند .


این است ترس از خدا .

کسی که ترس خدا در دل دارد ، از هیچ موجودی ، کوچک باشد یا بزرگ نمی ترسد.

 

نمونه ای دیگر از شجاعت امام زمانی بود که می ایستاد جلوی شخص اول مملکت ، همانی که ساواکش رعب جان مخالفینش بود ، همانی که از کشتن هزاران همنوع و هموطن ابایی نداشت . امام در برابر این شخص می ایستاد و می گفت نادان ، می خواهم اصلاحت کنم . با اسرائیل دوستی نکن ، او دوست تو نیست ، با مردم کشورت باش ...

  • محمد حسین

سکانس یک ) امام خمینی و سیاست

عده ای از دیپلمات های شوروی بزرگ به نزد امام می آیند تا جوابی هوشمندانه و خوار کننده و یا پیشنهادی از سر تتمیع و تهدید به امام ارائه کنند . آمدند و با دید دنیوی و عرف خودشان نزد امام رسیدند و قدری خواندند از جواب نامه امام را ... ولی امام سخنشان را قطع کرد . بلند شد و رفت و قبلش گفت ، من قصدم سیاست بازی نیست ! من خیر و صلاح شما را می خواستم .

این ادبیات معمول سیاسی جهان نبوده و نیست.

 

امام یک سیاستمدار و یک مرد سیاست بود و از قضا از موفق ترین آنها هم بود . بوده اند و هستند سیاستمداران و متفکرانی که با مکتب های فکری و یا سیاسی گوناگون پای به این عرصه گذاشتند و پیشروی های زیادی کردند . لنین و استالین و مارکس و راسل و ...

با جنایت و با دغل کاری و با این فکر که هدف وسیله را توجیه می کند هر کدام آمدند و گندی به این عالم زدند و بخشی کندند و رفتند .

اما امام فرق می کرد ، او با آن چشم های نافذش در دشمنان خوف و در دوستان قوت قلب بود .

او سیاست ساده و محکمی داشت و می توان گفت سیاستش در یک کلام این بود: اطاعت امر خدا .

امام در این سیاست درس ها به محققین و متفکرین عالم سیاست داد که حالا حالا ها باید بروند کشف کنندش . مردی که هم چهره ی کاریزماتیک داشت و هم شخصیتی دینی بود . مردی که هم خوف داشت و هم رجا . مردی که هم دانشمند بود و هم عارف . مردی که هم وابسته ی به دنیا نبود و هم دنیا را داشت.

  • محمد حسین

من امام خمینی را دوست دارم

---------------------------------

سلام

من شیفته ی شخصیت امام خمینی هستم ، یک جورهایی الگو و امام من هست.

خیلی انسان ها هستند که از نظر شخصیتی برای من قابل احترام هستند.

استادی که در رشته ی علمی خاصی به مهارتی رسیده.

کارگری که با قدرت برای زن و بچه اش تلاش می کند.

مادری که برای فرزندانش ایثار می کند و زندگی و جوانی اش را وقف تربیت بچه ها می کند.

مومنی که با برداران و خواهرانش مهربان است.

زاهدی که دست از دنیا کشیده بخاطر اهداف پاک و بلندش

و و و

اما ، امام خمینی چیز دیگری است.

اجازه بدهید با هم نگاهی داشته باشیم به آن صحنه های زیبایی که من از ایشان دیدم:
  • محمد حسین