وبلاگ محمد حسین

پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است


===================

ولی خداست. هو الولی

 

خطاب اعتباری آن است که متکلّم و مخاطبی جدا وجود داشته باشد و بعد بین آنها خطاب باشد. ولی خطاب حقیقی آن است که مخاطب فرع بر خطاب باشد! کن فیکون

 

ولایت هم همین طور

در قرآن، جایی احکام ولی گرفتن در قرآن آمده

جایی هم خدا را ولی مطلق دانسته

اینکه شیطان ولی است این در عرض ولایت خدا نیست. لا شریک له ((الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا)) بلکه شیطان مامور خداست تا ولی آنکه آن ولایت را نپذیرفت تحت ولایت خودش بگیرد . ***ولی باز همین هم خارج از ولایت خدا نیست.‏***

انسان باید بکوشد مظهر این اسم خدا باشد.(هو الولی)‏

اگر نمی تواند مانند مسیح، ولیِ عده ای باشد لا اقل در نفس خودش مظهر ولی باشد! ولی قوای خودش باشد. ***نه اینکه قوایش ولی او شوند. هر چه خواست ببیند نه اینکه چشم هر چه خواست ببیند.!!!*** سخت است ولی لازم.

أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَهُوَ یُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

انسان در تهذیب نفس یا در خطر می فهمد ((که ولی واقعی کیست!)) هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا ((در آنجا ثابت شد که ولایت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست که برترین ثواب، و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد))

 

ولایت خدا را اولیا همینجا و کافران در عذاب می فهمند. می فهمند نه اینکه آنجا ولایت خدا باشد و اینجا نباشد. نه، اینجا هم اگر آتش می سوزاند و آب خیس می کند تحت ولایت خداست. منتها انسان یک زمان این را نمی داند و یک زمان می فهمد.

آنجا خدا را می یابد وگر نه وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ.

کان الله و لم یکن معه شیء و الآن کما کان

تفاوت از آن سمت نیست از این سمت است! خدا با کافر هست و کافر با خدا نیست.

 

در بحث اضافه، دو مقوله است مقوله اضافی و اضافه اشراقی. معیت هم این طور. معیت اعتباری مثل با هم بودن دو نفر در یک انجمن و یک معیت هم ...

تولی در کنار هم بودن است. پس ولا قرب است.

بر حسب تاثیر دو شی بر هم می گوییم اگر تاثیر دوجانبه بود هر دو ولی هم هستند ولی اگر تاثیر یک طرفه بود اولی والی و دومی  مولی علیه است. تاثیر دو جانبه مثل اخوت و تاثیر یک جانبه مثل علیت یا ابوت است. ولایت با فتحه تاثیر دوجانبه را می رساند. ولی هم تاثیر یک طرفه را می رساند و هم تاثیر دوجانبه.

باید در اتخاذ ولی هوشیار بود، در هر دو حالت، یعنی هم به عنوان محب و هم به عنوان سرپرست.

 تاثیر عقل و وحی در اینجاست.

***بعد از اطاعت از والی حقیقی خودش رفته رفته به مقام ولایت می رسد. ابتدا والی غضب و شهوت و خیال و وهم خود می شود و سپس والی جهان خارج. تا جایی که مرده زنده کند و درخت بی جان را زنده کند و مظهر هو الوالی شود و ولایت تکوینی بر جهان داشته باشد. .*** ((فکر کنم اینجای سخنرانی صدام حمله کرد و موشک زد(یا منافقین)و سخنرانی به هم ریخت))

  • محمد حسین

(بعد از هر نماز)حمد . آیه الکرسی . تسبیح حضرت زهرا علیها سلام . 3مرتبه سوره قل هو الله احد . 3مرتبه صلوات . 3مرتبه "وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمرِه قَد جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرًا" (سوره طلاق آیه 2 و 3)





بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» می‌خوانی.و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گویی. 34 الله اکبر 33 الحمد الله 33 سبحان الله 1 لااله الا الله و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد ... » را می‌خوانی.و بعد سه بار صلوات می‌گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمدو بعد سه بار آیه مبارکه:وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ؛(سوره طلاق آیه 2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.)

  • محمد حسین

خواب دوم 13931226
خواب دیگرم در مورد کارت ملی ام بود که قبلا ثبت نام کردم و به صورت نامه آمده بود و اهل منزل دریافت کرده بودند و باز کرده بودند و دادنش بهم
سه مورد عجیب!
کارت روکشی پلاستیکی داشت! مثل کارت قبلی که غیر الکترونیکی بود و پرس شده بود
کارت با پست آمده بود در حالی که در حقیقت باید خودم بروم دریافتش کنم
کارت دارای رنگ کشیده ای بود یعنی یک طرف فیروزه ای بود و به سمت سفید کشیده شده بود و مابین اینها هم یک سری هلوگرام/مهر مانند نقره ای بود ولی اینهایی که من از مادر پدرم دیدم (این جدید ها) این شکلی نیست

  • محمد حسین

گاهی وقت ها وسیله و هدف یکی می شود
و دیگر بی معنی است که بگوییم آیا هدف وسیله را توجیه می کند؟ یا نه؟
نمونه اش نمازی است که به دور از هیجانات کاذب و تکثرات اطرافم می خوانم
به دور از بازی و عجله و هم میهن و بورس و ...
و آن وقت چه نماز خوبی هم می شود
با خودم خلوت می کنم
با خدایم هستم
می توانم قلبی که برای او ساخته شده را به خود او متوجه سازم
و از این توجه لذت ببرم
از آرامشی که از این عدم کثرت می برم
دور از تکثر (الهاتکم التکاثر) و در قرب کوثر (انا اعطیناک الکوثر)
به گونه ای دیگر بگویم:
بعضی ها مثل من هنگام مسافرت رفتن عجولند و هدف گرا!!! و دوست دارند سریع به مقصد برسند، کارشان را بکنند  و لذتی که قرار است ببرند را ببرند و بعد برگردند...
ولی پدرم همیشه هنگام مسافرت جمله ی قشنگی می گوید،
می گوید از در خانه که خارج شدید، مسافرتتان آغاز شده!
این طور که نگاه کنیم کل این وسیله می شود هدف!
کل راه و صراطی که باید طی کنیم همه می شود هدف
(که البته نمی دانم هدف شما چیست، ولی هدف من بعد از معرفت و عبادت خداوند متعال، قرب و لقاء اوست)
پدرم می گوید از همان لحظه که دارید آماده می شوید برای سفر می توانید سفر را شروع شده در نظر بگیرید و از این سفر لذت ببرید!!!
یعنی آقاجان همین مسافرت که هدفت است، وسیله ات هم هست. لازم نیست حتما به جایی برسیم بعد شروع کنیم به لذت بردن که!
همین الان هم می توان لذت برد.



  • محمد حسین

چرا در برخی آیات به یک زمین دپر کنار هفت آسمان و گاهی به هفت زمین اشاره شدهد است؟
منظور از بیش از دو آسمان چییت و چگونه ممکن است؟
آیا منظور از آسمان جو است؟ و منظور جو کره زمین بوده است؟
چرا انسان نیاز به خواب دارد؟
چرا خواب مایه ی آرامش و سبات انساندقراا داده شده است؟

  • محمد حسین

به نظر می رسد اختلاف دیدگاه یک متدین و یک بی دین مانند اختلاف دیدگاه یک روانشناس و یک فیزیک دان باشد در مورد بدن انسان
روانشناس می گوید فلان شخص چون از قضیه ای روحی رنج می برد گریه کرد
فیزیک دان می گوید به واسطه افزایش ماده ای شیمیایی در پلک شخص غددی شروع به تراوش آبی شور کردند
تا اینجا هر دو درست می گویند. منتها اگر یکی بخواهد بگوید فقط همین است که من می گویم و چیزی غیر از این وجود ندارد اشتباه کرده
باید دانست که حقیقت سطوح مختلفی دارد که انسان می تواند از آن ابعاد جهان بینی داشته باشد.
و به نظر می رسد برای مطالعه سطح پایین ابتدا باید سطوح بالایی و کلیات را مورد بررسی قرار بدهیم

  • محمد حسین

حافظه عضله
=========================
سلام
ما با تمرین می توانیم یک عضله را بزرگ کنیم
آیا این عضله خودش خواسته که بزرگ شود؟ آیا حافظه دارد؟ آیا اراده دارد؟ آیا قوانین فیزیکی یا زیست شناسی خاصی بر او حاکم است که با کار بیشتر بزرگتر شود؟
آیا مغز به او دستور می دهد؟
آیا مغز دستور تکثیر بیشتر را به آن می دهد؟
آیا فکر این دستور را به او می دهد؟
اصلا این بزرگ شدن در چه لایه ای صورت می گیرد؟ در سطح سلول های عضله؟ در سطح مجموعه سلول های عضله (یعنی خود عضله)؟ در سطح مغز؟ در سطح فکر؟ در سطح دانش؟ در سطح چه؟ و اگر در سطح سلول نیست، چگونه این دستور از فرمانده به فرمانبر می رسد و اجرا می شود؟





  • محمد حسین

باید بررسی کنیم که چرا از میان طیف گسترده انرژی در نوع و مقدار انسان یک مقدار کوچک از آن را برگزیده است اگر محدودیت ناشی از ابزار است ، آیا بدون آن ابزارذانسان قادر به مشاهده همممممممه چیز است؟ چنانچه طبق مستند ۷ شبکه آموزش ساعت ۰ بامداد انسانی که بخشی از قرنیه محافظش برداشته شده قادر به مشاهده طیف ماورا بنفش می شود
ا اینکه محدودیت ناشی از خپد بیننده است، مثلا یک سنسور مادون قرمز مطمئنا قادر به شنیدن نیست. تا هنگامی که یک سنسور مادون قرمز است.
و مسیله بعدی اینکه چرا در مورد بعضی از این انرژی ها که فتون های مرئی می نامیمشان حسگرها متمرکز و بسیار بسیار زیاد هستند ولی در مورد حسگر های بویایی تعداد کم و در مورد حسگر های لامسه تراکم پایین را شاهدیم به صورتی که در ذهنمان می توانیم تصویری از اشیا مشاهده شده را مجسم کنیم ولی هیچگاه اشیا را بر اساس بو ها مجسم نمی کنیم.
مسیله بعدی حسی است که این حواس را می فهمد، آیا دوباره حسی لازم است که این حواس را بفهمد یا خود این حواس معادل فهمیدن هستند؟
در نمین مستندی که اشاره شد بهدجاندارانی اشاره شد که الکترومغناطیس،فرویسرخ و فرابنلش را میدیدند، چرا ما آنها را نداریم، آیا زمانی داشته ایم و بعد چون به کارمان نیامده آنها را پس زدیم؟
آیا موجودات دیگری ممکن است باشند که  این پنج حس ما نگنجند ولی در حواس دیگری جسامی داشته باشند؟
اجسام در حواس هستند؟ یا حواس در اجسام؛ یا اسنکه دو چیز مغایر در ذات و مرتبط در خاصیت هستند؟

  • محمد حسین

زیست شناسی
انسان فقط طیف مرئی ای از بی نهایت بسامد امواج فوتونی را مشاهده می کند.
آیا انسان خودش انتخاب کرده است که این ها را ببیند و غیر از این را نبیند یا اینکه ابزارش او را محدود کرده است؟
ورای این رنگ ها چیست؟ آیا بعد از بنفش رنگ دیگری است؟ آیا انسان می تواند آن را تصور کند؟ (در برنامه ای نشان می داد کسی که قسمتی از قرنیه اش را برداشته بود، ماوراء بنفش را به صورت نور سفید بسیار پر رنگ تر از هر رنگ دیگر می دیده)
آیا قبل از انتخاب و پا نهادن به "این نگرش" می دانسته است که چنین نگرشی وجود دارد؟؟؟؟؟؟؟
آیا قبل از "بینایی" می دانسته که بینایی ای وجود دارد؟

نگرش یک موجود بالاتر، یا خدا، به این امواج و انرژی ها چگونه خواهد بود؟
آیا جهان بدون در نظر گرفتن بینایی انسان، تاریک محض است؟ و این دیده انسان است که جهان را از بی معنایی در می آورد؟
آیا روشنایی محض است؟

آیا یک برگ گل می داند که خود را برای یک دیده زیبا بین (مثل زنبور عسل یا انسان) آراسته؟
آیا یک اتم می داند که چیزی به نام جاذبه وجود دارد؟ یا اینکه دارد دور چیزی می چرخد؟ اگر این دانش تنها به واسطه انسان معنی دار می شود، آیا ممکن است موجود ذی شعور دیگری این موارد را طور دیگری تفسیر کند؟ یا حتی ببیند؟ (مثلا اصلا نفهمد در جهان جاذبه ای وجود دارد، به جایش قانون دیگری را بیابد، مثلا اصلا ما را نبیند و آثاری از زندگی ما را ببیند و یا اینکه ما را به عنوان موجودات بی شعور دریابد...)

آیا گیاهان فکر می کنند؟
آیا عکس العمل گیاهان غریضی است؟
غریضه چیست؟ آیا زنده است؟ آیا تفکر است؟ آیا غریضه خودش غریضی است؟
آیا شعور منحصر به مغز است؟
آیا گونه ای از شعور ممکن است وجود داشته باشد که به تحرکات امواج الکتریکی مغزی مربوط نباشد (مثلا به چیز دیگری مثل امواج نوری بستگی داشته باشد)

چه چیز باعث شده که از بین بی نهایت حالت ممکن، من دارای این حالت شوم؟ (این حالت دید، این حالت دیده شدن...)


  • محمد حسین

آیا سخن همان فکر است؟
آیا فکر همان ما هستیم؟
آیا فکر همان مغز است؟
آیا فکر تک تک سلول های مغز است؟ مجموعه کل سلول های مغز است؟ آیا فکر نحوه ارتباط سلول های مغز است؟ آیا فکر اطلاعات روی مغز است؟
آیا فکر اندیشیده می شود؟ یا اینکه فکر تنها می شود (می آید و می شود)
آیا سخن ظاهر فکر است؟
باطن فکر چگونه است؟
آیا بدون نطق، منطق وجود دارد؟
آیا ارتباط برقرار کردن با غیر، سخن گفتن با غیر است؟
آیا هنگامی که یک کودک شروع به مشاهدات و جهانبینی های اولیه اش! می کند، دارد با اجسام سخن می گوید؟
آیا با صور ذهنی ای که از اشیاء ایجاد کرده است دارد تبادل اطلاعات می کند؟
آیا با خود دارد سخن می گوید؟

وقتی که یک نفر فکر می کند، در حقیقت چه کار می کند؟
آیا شیء را بررسی می کند؟
آیا از شیء اطلاعات جدیدی کشف می کند؟
آیا بر اساس اطلاعات جدیدی که دارد، اطلاعات جدیدی به دست می آورد؟
این اطلاعات قدیم تا قبل از این کجا بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا تولید می شود؟
آیا فکر کردن دست یابی به غیب است؟
آیا فکر، ظاهر کردن ناپیدایی های پیشین است؟
آیا فکر پلی میان دو ساحت انسانی است؟ یا (بهتر است بگوییم) قدم نهادن روی این پل است؟
آیا فکر کردن بهتر دیدن چیز ها است؟
خوب مگر قبلا همین طور بهتر نمی دید؟؟؟؟
آیا فکر کردن حرکت از جزئی و کلی به یکدیگر است؟
قرآن فکر کردن را چه طور می داند؟
خود قرآن که به فارسی معنی لغوی اش "خواندنی" است، یک نوشته است یا یک نطق یا چه؟
آیا این قرآن را خدا فرستاده که چه کنیم؟
آیا این سخن خداست؟
آیا فکر خدا هم هست؟
آیا خدا فکر می کند؟
آیا انسان در مراتب بالای خودش صاحب فکر است؟ یا از همین سخن و فکر و تغییر و حرکت هم مجرد می شود؟>
آیا فکر حرکت از نادانسته به دانسته است؟
برای کسی که همه چیز را می داند حرکت چه توجیهی دارد؟
پس چرا خدا با بنده اش سخن گفته است؟
حدیث اول ما خلق الله العقل، سخن خدا را با اولین موجود جهان (یعنی حضرت مصطفی(ص) ) را بیان می کند
آیا سخن خودش مخلوق است؟ یا خداست؟
اگر مخلوق است، چگونه اول ما خلق الله به عقل اشاره شده است
آیا سخن خدا! ناشی از این عقل ساخته شده است؟
آیا سخن خدا عین این عقل است؟
آیا می توان گفت که کل موجودات سخن خداست؟
آیا سخن خدا از خداست؟
از چه معنی ای می دهد؟ معنی شیئی که غیر از خود خداست و خدا آن را  فرستاده! در این صورت خدا و سخن دو چیز در کنار هم می شوند که محتاج شیء سومی هستند که این دو را در بر بگیرد و از هر دو بزرگتر باشد.
آیا از معنی مرتبه نازله یک حقیقت را می دهد؟ آیا این معنی با سخن انسان و یا با سخن خدا جور در می آید؟
آیا از معنی سایه می دهد؟
سخن انسان، از گلویش شنیده می شود
ولی گاهی که زبان بسته است نیز ، خود سخن خود را می تواند بشنود
و بالاتر هنگامی که خواب است نیز مشغول روایت خوانی خویش، برای خویش، و در خویش است!!!!!!!!!!!!!!! (در صحنه خیال خویش)
آیا می توان گفت، سخن آنجا هم سخن است؟
اگر می توان گفت، سخن جنسش چیست؟ اگر سخن جنسش از هوا و حرکت باد نباشد، از چیست؟
آیا در این صورت می توان گفت که سخن و فکر یکی است؟ یا نه؟

آیا موجوداتی که من در خواب می بینم، همان افکار من هستند؟ (که بر صحنه خیالم نقش بسته اند؟)
هنگامی که من خیال می کنم که یکی از آنها هستم و با بقیه صحبت می کنم (یا از جانب او در مورد دیگران فکر می کنم)، آیا فکر و سخن من آن است که آن شخص در خواب انجام می دهد؟ یا اینکه خود آن شخص فکر و سخن من است؟؟؟؟؟؟

آیا من که الان اینجا نشسته ام، فکر و سخن دیگری نیستم؟
از کجا معلوم؟
آیا سخن خودش حیاتی دارد؟ اگر دارد آیا آن حیات داخل فکر، مستقل است؟ یا وابسته؟


آیا بعد از مرگ تفکر هست؟
سخن چطور؟
عمل چطور؟

  • محمد حسین